Sep 7, 2009

Schindler's List

دارم سعی می کنم به خاطر بیاورم. اتاق 12 متری توی یکی از ساختمانهای اداری یکی از خیابانهای تهران بود. اتاق کار من. خیلی از اتفاقات مهم زندگیم آنجا افتاد. خیلی از لحظه های خاص زندگیم را آنجا تجربه کردم. دارم این آهنگ را گوش می کنم و سعی می کنم به خاطر بیاورم. توی آن اتاق 12 متری هم خیلی به آن گوش کردم. وقتی که داشتم بزرگ می شدم. و امروز بعد از چندین سال دوباره پیدایش کردم. آدم گاهی توی خاطراتش گم می شود. و این خوب نیست. اما من توی آن اتاق خیلی چیزها را تجربه کردم که ارزش به خاطر ماندن داشته باشد. یکیش شروع وبلاگ نویسی بود. یعنی نقطه عطفی بزرگ. انگار دری به رویم باز شده بود رو به جهان. با نوشتن خودم را غرق کردم میان کلمات. گذشته ام را کندم و کاویدم و کاویدم. عمق وجودم را جاری کردم توی کلمات و رها شدم. یاد گرفتم حس هایم را بنویسم و ازشان حرف بزنم. این راهی شد تا خود واقعیم را پیدا کردم دوباره. بعد که آرام شدم شروع کردم به نوشتن و نوشتن. این جنس نوشتن با نوشتن توی دفتر فرق می کرد البته. نوعی همفکری تویش بود. شنیده شدن و شنیدن.


نقطه عطف بزرگ دیگر زندگیم تو بودی. خوب می دانم چرا و چطور. با تو بود که دنیای ناشناخته ای به رویم گشوده شد. دنیایی به گنجایش دونفر اما به وسعت یک زندگی.


من توی آن اتاق کوچک که 3 سال از عمرم هر روز می رفتم صبح به صبح بازش می کردم و عصر به عصر می بستمش، بزرگ شدم. 


 


مرسی خانم شمعدانی

1 comment:

خانوم شمعدانی said...

خواهش می کنم عزیزم :*

Free counter and web stats