Jan 17, 2010

پائولا و من

این چیزی که اسمش را گذاشته ایم زندگی دارد می گذرد و من هنوز کلی کارهای انجام نشده دارم. این که می گویم انجام نشده یعنی برنامه هایی برای آینده. برنامه هایی که معلوم نیست کدامش به واقعیت بپیوندد و کی. دارم آرام آرام پیش می روم. وقفه ای که چند سال پیش توی زندگیم ایجاد شده نگذاشت امروز جایی باشم که باید. اما خوب هر جور بود گذراندمش و حالا دارم آرام آرام پیش می روم. آهنگ Paola میکیس تئودوراکیس را توی گوشم گذاشته ام و امروز که شرکت آرام آرام است دارم اینها را می نویسم. دخترک بعد از چند روز بیماری امروز رفته کلاس. هر وقت یادم می آید صورت گردش با آن موهای منگول منگول و مژه های برگشته و لپ های کمی قرمز که آن روز جلوی در منتظر من ایستاده بود دلم غنج می رود. چند روز پیش بهش گفتم نمی خواهی سراغ بابا را بگیری؟ جواب مثل همیشه سکوت بود. گفتم حالا بزرگ شدی. زنگ بزن جایش را بخواه. تلفنش را بخواه. گفت: برای چی .. ؟ و دیگر نخواستم اذیتش کنم. واقعن. برای چی ..؟ حالا که ده سال گذشته.


 

No comments:

Free counter and web stats