Aug 14, 2010

جابجایی وبلاگها

مخم هنگ کرده. هزار حرف میاید توی سرم می چرخد، اما کلمه نمی شود. هی می گویم فردا
این فردا کی می رسد
؟
باید از همین ساده ها بنویسم. همین ساده ها. چند روز پیش دخترک با دخترخاله مسافرش توی خانه تنها بودند. چندبار زنگ زدم ببینم در چه حالند. تقریبن به غیر از یکبار که دخترک ویولن تمرین می کرد و یک بار دیگر که خواهرزاده ام توی اینترنت می چرخید، همه اش داشتند توی سر و کله هم می زدند. و چه حالی دارد این توی سر و کله زدن های دو تا دخترخاله همسن. حیف که از هم دور شده اند. تازه الان به هم بیشتر احتیاج داشتند. حیف که فقط سالی یکبار همدیگر را از نزدیک میبینند. تازه این دیدارشان که بعد از 5 سال بود. رفتم خانه بردمشان آیس پک. بعد شهر کتاب. فرداش هم رفتند استخر. خوش گذراندند. من هیچوقت دخترخاله همسن نداشتم. فقط یک دختر عمو داشتم که سه سال از من بزرگتر بود. و یک دخترخاله که 4 سال از من کوچکتر بود. با هیچکدامشان آنطور که دوست داشتم وقت نمی گذراندم. کودکی و نوجوانی من با دو تا دوستم به نامهای سیمین و خاطره گذشت. که بارها اینجا اسمشان را آورده ام. همسایه بودیم. هر دو هم الان ایران نیستند. این است که من تقریبا از کودکیم دور افتاده ام. خاطراتش را هم تنهایی به دوش می کشم. بقیه دوستیهای آن دوران را فراموش کرده ام. یا فقط تصویر محوی مانده. بس که این دو تصویر پررنگ بود. آهان یک دوست دیگر هم داشتم که چند سال از نوجوانیم باهاش گذشت. افسانه. یک سال از من بزرگتر بود و نسبت دوری با ما داشت. خانه مان که نزدیک بود و یک مدرسه می رفتیم هر روز همدیگر را می دیدیم. بعد که خانه شان عوض شد دیدار ها هم کم شد. با او هم خاطرات بامزه ای دارم. یک خرابه ای نزدیک خانه شان بود که آنجا گنج قایم کرده بودیم. یک صندوقی که تویش چند تا نامه بود و دفتر خاطراتی از آتش سوزاندن هامان. یادش بخیر. اولین شیر موز عمرم را توی خانه شان از دست پدرش گرفتم و خوردم. مزه اش هنوز زیر زبانم هست
.

طی یک سری عملیات ژانگولرانه و محیر العقول با کمک یک دوست که لینکش رو یک دوست دیگر برام فرستاده بود وبلاگم را از پرشین به اینجا آوردم و یک کاسه اش کردم. نگویید چرا سرویس وطنی را ترک کردی که من نسبت به بقیه بلاگرها خیلی خیلی به آن وفادار بودم. اما به دلایل مختلف ترجیح دادم که یکیش کنم. حالا تنها مشکل کوچکی که دارم (در مقایسه با مشکلات بزرگی که در عملیات جابجایی داشتم و خدا رو شکر حل شد) همان راست چین شدن وبلاگ است. فعلن اینطوری تحمل می کنم تا آن هم حل شود
.

یکهفته می رویم کیش. لبتاپ را می برم اما آنجا توی خانه وایرلس نداریم. این بچه هم مودم ندارد. فقط به امید وایرلس فرودگاه می برمش! .. خلاصه یک هفته ای نیستم. مواظب این برهوت باشید و سکوتش را بر هم نزنید
(:

No comments:

Free counter and web stats