Aug 24, 2010

Me 2

این را توی گودر خواندم یادم افتاد به خودم. به شباهت خودم با این پست. یادم افتاد همین چند وقت بود که دوستی تماس گرفت و جواب ندادم و فکر کنم ناراحت شد. احتمالن اینجا را هم می خواند. من اصلن آدم حرف زدن طولانی پای تلفن نیستم. می دانم بعضی ها را اینطوری رنجانده ام. بعضی ها به کل بی خیال من شده اند. واقعن فکر می کنم به جای "دیگه چه خبر" گفتن های مداوم بهتر است تلفن را قطع کنیم و به کار و زندگیمان برسیم. یا دیداری حضوری اگر پا بدهد. توی روابط شخصیم هم همینطورم. خیلی خیلی که دلم تنگ بشود تماس می گیرم برای شنیدن صدای آن طرف خط. و پرسیدن احوالی و به امید دیدار گفتنی برای اولین فرصت دیدار. تلفنم هم به ندرت در روز زنگ می خورد. خلاصه حمل بر چیزی نباشد. مدلم اینطوریه!
.

نقاشی مسخره دیوار رو به اتمام است. و هیچ چیز زیبایی ندارد. حیف این همه رنگ و انرژی. کاش یک گل و تپه می کشیدند آدم اقلن دلش باز می شد می دید.

2 comments:

hamoon said...

عالی ست خلاصه گویی و گریز از پرچانه گی

hamoon said...

عالی ست خلاصه گویی و گریز از پرچانه گی

Free counter and web stats