Nov 18, 2010

من 2

يعني درست توي اين هاگير واگير كه كارم شده يه معضل گنده و بايد يه تصميم اساسي براش بگيرم، و تو شدي يه معماي بزرگ كه بايد يه تصميم اساسي برات بگيرم، مادر رفت بيمارستان. كي بود مي گفت:
" وقتي مي باره، از زمين و آسمون يكهو با هم مي باره"
حالا زير اين بارونه من وايسادم. خيس و آب چكان. و دارم قدم هامو طوري مي ذارم كه توي چاله بزرگتري نيافتم.

No comments:

Free counter and web stats